به گزارش مجله خبری نگار/ایران: بامداد جمعه ۱۹ اسفند خبر مرگ مشکوک زنی جوان به پلیس اعلام شد. پسر ۱۸ ساله این زن به مأموران کلانتری ۱۳۵ آزادی گفت: پدر ومادرم از هم جدا شده بودند و من با مادرم
زندگی میکردم دیشب به خانه یکی از دوستانم رفته بودم نیمه شب که به خانه برگشتم با جسد مادرم رو به رو شدم در حالی که بالای سرش چند بسته خالی قرص و یک لیوان آب دیدم. خانه بهم ریخته بود، فکر کردم مادرم خودکشی کرده است. اما این امکان ندارد، چون او زنی سر زنده و سرحال بود و من به مرگ او مشکوک هستم.
بدنبال این تماس، بازپرس محمد مهدی براعه و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه شدند. در معاینات اولیه، متخصصان پزشکی قانونی با خراشیدگی روی بینی زن جوان مواجه شدند و همچنین در بازرسی از سر او، آثار ضربه مشاهده شد. زمان مرگ حدود ظهر پنج شنبه اعلام شد و بدین ترتیب احتمال خودکشی رنگ باخت و فرضیه قتل پررنگ شد.
با شروع تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به سراغ همسایهها رفتند. یکی از همسایهها که زن جوانی بود گفت: بعد از ظهر پنجشنبه در حال خانه تکانی و تمیز کردن شیشههای خانه بودم که ناگهان مرد جوانی هراسان از خانه خارج شد. او را نشناختم، اما موضوعی که توجهم را جلب کرد خالکوبی پشت گردن او بود که به نظرم علامت برند «آدیداس» بود. با توجه به اظهارات زن همسایه کارآگاهان باردیگر به سراغ پسر زن جوان رفتند و او با شنیدن اینکه مردی با این خالکوبی بر گردن از خانه آنها خارج شده گفت: این مرد را میشناسم او پسرخاله مادرم است که پشت گردنش خالکوبی آدیداس دارد، ولی یک سارق سابقه دار و خلافکار است.
با مشخص شدن هویت متهم، بازپرس جنایی دستور بازداشت مرد جوان را صادر کرد. تحقیقات برای دستگیری وی ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان جنایی موفق شدند صبح شنبه ۲۰ اسفند او را بازداشت کنند.
وی، زمانی که در مقابل بازپرس شعبه سوم دادسرای امورجنایی تهران قرار گرفت به قتل دختر خاله اش اعتراف کرد و به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
اختلافت با مقتول چه بود؟
مقتول دختر خاله ام بود، اما او را خاله صدا میکردیم، هر چند وقت یکبار هم به او سر میزدم. من به خاطرسرقت بازداشت شدم و بعد از تحمل حبس حدود یک سال قبل از زندان آزاد شدم، اما دوباره خلاف هایم را شروع کردم. حدود ۵۰ فقره زورگیری و خفتگیری دارم. از سوی پلیس هم تحت تعقیب بودم. من در کارگاه رویه کوبی مبل کار میکنم و گاهی اوقات نیز شبها در کارگاه میخوابم، اما گاهی اوقات هم در پاتوق خلافکارها به سر میبرم. شبهایی که به پاتوق میروم، وسایل سرقتی را با خودم نمیبرم، چون میترسم از من سرقت کنند. وسایل سرقتی را در خانه دختر خالهام مخفی میکردم.
دختر خالهات از این موضوع خبر داشت؟
بله، اما همیشه مرا نصیحت میکرد که دست از خلاف بردارم وقتی دید گوش نمیکنم تهدید کرد که دیگر اجازه نمیدهد اموال مسروقه را به خانه اش ببرم و اگر باز هم این کار را انجام دهم مرا لو میدهد.
به همین خاطر او را کشتی؟
روز حادثه سر این موضوع و اینکه از من خواست با مادرم آشتی کنم با هم دعوایمان شد و او شروع به داد و فریاد کرد. سه شب بود که به خاطر مصرف مواد نخوابیده بودم و حال خوبی نداشتم، نمیدانم چه شد که بالش را برداشتم و روی صورتش گذاشتم. به خودم که آمدم متوجه شدم که او دیگر نفس نمیکشد.
بعد چهکار کردی؟
جسد را روی تخت گذاشتم و چند قرص از بستههای قرص خارج کردم و دور ریختم و چند قرص و بستههای خالی را هم بالای سر او گذاشتم تا به نظر بیاید که او خودکشی کرده است.
انگیزهات از سرقتها چه بود؟
بدست آوردن پول برای تأمین هزینه مواد مخدرم. گل و شیشه و هروئین مصرف میکردم. البته کسی نمیداند من سارق هستم حتی نامزدم هم نمیداند و فکر میکند من کارگر مبل سازی هستم، اما با همدستانم سوار بر موتورسیکلت شبها در خیابانهای پایتخت پرسه میزدیم و از مردم خفتگیری میکردیم.
چرا این خالکوبی را انتخاب کردی؟
من عاشق این مارک هستم. هر چه پول از سرقت به دستم میرسد لباس با مارک آدیداس میخرم. ۴ سال قبل به خاطر علاقه ام به این آرم، آن را پشت گردنم خالکوبی کردم. اما هرگز تصور نمیکردم که این خالکوبی مرا لو دهد.